مرد بودن کار راحت تری است. لااقل اینطوری به نظر می رسد. حالا نیایید توی شکم نگارنده که نه! مردها طفلکند و خسته اند و مسئولند و کار دارند و سربازی دارند و خرج دارند و دلشان به کرم پودر و لاک و کفش زرد گلدار خوش نیست. قبول. قبول. قبول.
اما یک جاهائی مرد که باشی تکلیفت روشنتر است. مثلا میانه دعوا.
وقت قهرِ یار. وقت بیحوصلگیِ یار. وقتی که یار یک گوشه مینشیند و لب می بندد.
خب، طرف شما زن است. با یک دست نوازش رام و آرام می شود. بنابراین مردِ رابطه کارش خیلی روشن است.
فقط بیاید بنشیند کنار یار. کمی نگاهش کند. کمی موهای احتمالا بلندش را نوازش کند. دستش را روی دست بانو بگذارد و شاید هم بوسه ای و کلامی و… تمام!
هر چقدر هم ناز فروخت که نه، میخواهم تنها باشم، جفنگ است. سرتاپا دروغ محض است. مبادا عقب نشینی کنید. من تضمین میکنم. زن است. آسانترین راهش برای جلب نگاه شما شاید همین است.
اما با شما مردها چه باید کرد؟ وقتی که لاک تنهائیتان را طلب می کنید. وقتی که در میان جمعید و دلتان جای دیگر است؟ نه می شود حرفی زد. نه می شود حرفی نزد. نه جرات می کنیم چینی نازک تنهائیتان را بشکنیم. نه موهایتان بلند است که دست بیندازیم میانشان و از ابریشمی بودنشان تعریف کنیم.
نه جای جلو آمدن و نارنگی پوست کردن می گذارید.
نه می شود زیر آن نگاه هایِ گاه هولناک مردانه تان دست نوازشی پیش آورد!
پس ما چه کنیم با شما مردهای به ظاهر سخت؟!
شایعه ی پیچیدگیِ زن ها.......برچسب : نویسنده : 0atasheshgh7 بازدید : 59